این جشنها برای من آقا نمی شود
شب با چراغ عاریه فردا نمی شود

خورشیدی و نگاه مرا میکنی سفید
میخواستم ببینمت اما نمی شود

شمشیرتان کجاست ؟ بزن گردن مرا
وقتی که کور شد گرهی وا نمی شود

یوسف! به شهر بی هنران وجه خویش را
عرضه مکن که هیچ تقاضا نمی‌شود


اینجا همه منند، منِ بی خیالِ تو
اینجا کسی برای شما ما نمی‌شود


آقا جسارت است ولی زودتر بیا
این کارها به صبر و مدارا نمی‌شود


تاچند فرسخی خودم ایستاده‌ام
تامرز یأس، تا به عدم، تا نمی‌شود


می‌پرسم ازخودم‌غزلی‌گفته‌ای‌ولی
با این همه‌ردیف،‌ چرا با نمی‌شود؟!

شعر از حجت الاسلام رضا جعفري


پينوشت1: براي ظهور حضرتش صلوات

پنوشت2: فايل صوتي شعر بالا را از اينجا دانلود كنيد