با لطف دوستان مشاعره شد...
فدای چشم تو گردد، نه چشم من، که خودم
خودم که هیچ، چه قابل!؟ شهید شد چشمم
شرمنده از نبودم... چقد طرفدار داشتم خبر نداشتم :)
قرارمان فصل انگور...
شراب که شدم،
بیا
تو جام بیاور،
من جان!
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۰۲/۰۶ ساعت 22:30 توسط زینب حیدری
|
من از قالو بلی تشویش دیرم