مادرم گفته آقا غريب است

ما هم اينجا غريبيم آقا

انتهاي تمام جاده هاي نا اميديم ختم مي شود به جاده ي سبز طوس. آنجا كه مهمان صحن و سرايت مي شوم. چشم باز ميكنم، گويي خيالي است نوازش نسيم سحرگاهي صحن انقلابت و نور خيره كننده ي گنبد و پنجره فولاد و سقاخانه...

صداي مؤذن زاده بغض دلم را باز مي كند... تا ضريح چند قدم بيش نمانده، معطل اذن دخولش مانده ام. آنقدر روسياه و دل آشوبم كه... نا اميدِ نا اميد...

كبوتري پر مي كشد به اوج... و نگاهش... از روي كَرَم...

صداي نقاره هاي دلم بلند مي شود، اينجا دلي است كه شفا گرفته.

تا بوده ايم غرق كَرَم بوده ايم ما

چون از مجاوران حرم بوده ايم ما


همین عنوان را در کوچه های بغلی بخوانید:  

وقتي دلم تنگ مي شود    چه صبری دارد خدا   یادداشت های اتفاقیه     انتهای بیراهه    مسیر سپید  

پرسه خیال   بوی باران عطر خاک  حرفــــــ های نزدیکـــ    یادداشتهای غار   وب نوشت های یک دانشجو   

ترخون   پنجره     ساحل نشين  منتظر پرواز   من او   آنسوي مغاك بيگذر   هجوم سایه ها   بی تو با تو بودن

طنز تلخ، قهوه اسپرسو     مینی تاک    تبسم خدا  روزهای یک من