من / غدیر / علی (ع)
الحمدلله الذی علا فی توحده و دَنا فی تفرُده
اپیزود اول:
مست میشوی گرد خانه اش، هفت وادی از عشق، هفت منزل از معرفت، هفت دور طواف. "لبیک، اللهم لبیک..."، سجده فرو می آوری در مقابل آنهمه عظمت، سنگ بنای عظیمی است، مکعبی سیاه و صدای صوت قرآنی دلنشین در فضای مطاف؛ مسرور میشوی که حاج (حاجیه) شده ای! (به خیال خودت)
اما غدیر در راه است، معرفتش را داری؟ اگر اسماعیل نفست را ذبح کرده ای، امیدی هست به حشر پیدا کردن با سر غدیر، سر ولایت؛ اگر معرفتش را داشته باشی، میدانی اساس و بنیاد کعبه ی دلهای بیدار، امام است و طواف حول کعبه ای سنگی، بت پرستی جاهلانه ایست.
و غدیر در راه است، صدای صوت دلنشین می آید از هر کلامش، قرآن ناطق است که میخواند. پیمان میبندی بر این چشمه ی زلال بمانی... پیمان میبندی!!! اما... اما چطور میشود!... سقیفه از راه می رسد. تو می مانی و هزار وسوسه، تو میمانی میان غدیر و سقیفه، میان عشق و عافیت طلبی، میان حق و ناحق... و آخر (بجز اندکی) تو (شما) ماندی و ننگ سقیفه ... و علی (ع) ماند چاه.
اپیزود دوم:
(14 قرن بعد)، در هوای سربی تهران قدم برمیداری میان هیاهو، میان دهشت انبوه تفکر، انبوه اندیشه و خیل عظیمی که دست بر دعا دارند در این میان، در جای جای این کره ی خاکی؛ برای آمدنت... و بسیارند آنهایی که می خوانندت از روی عافیت و نه از روی معرفت... قدم بر میداری میانشان، هر روزشان غدیر است و هر ثانیه شان سقیفه...
ما منتظر تو نیستیم آقا جان تنها همه انتظار داریم از تو
و سال هاست منتظر غدیر نشینان....
اپیزود سوم:
(نمیدانم کدام طلوع شمس) می آیی میان درب و حجرالاسود... صدایت عالم گیر میشود که "یا اهل العالم، انا امام المنتظر(عج)"...، طلوع میکنی بر دلهای آنهایی که بر چشمه ی غدیر ماندند و اگر با غدیر ماندیم، با توییم و اگر ننگ سقیفه بر پیشانیمان باشد "خسرالدنیا و الآخره" می شویم.
همین عنوان را در کوچه های بغلی بخوانید:
چه صبری دارد خدا(سجادرامشت+یوسف شیروانیان) | انتهای بیراهه | مسیر سپید | پرسه خیال |
بوی باران عطر خاک | M@rM@r!i!i| یادداشتهای غار| وب نوشت های یک دانشجو | ترخون |