شبيه باد هميشه غريب و بي وطن است

چقدر خسته و تنها، چقدر مثل من است

کتاب قصه پر از شرح بي وفايي اوست

اگرچه او همه ي عمر فکر ما شدن است

چه فرق مي کند عذرا و ليلي و شيرين؟

که او حکايت يک روح در هزار تَن است

قرار نيست معماي ساده اي باشد

کمي شبيه شما و کمي شبيه من است

کسي که کار جهان لنگ مي زند بي اوفرشته نيست،

             پري نيست،

                     حور نيست؛

                                     زن است!
شعر از مژ‍گان عباسلو

پينوشت: نيستم. در اين دنيا نيستم.